- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
گرچه با این دردِ جانکاهش تبسم کرده بود فاطمه با دیدن او دست و پا گُم کرده بود زهـرها با هم تفـاوت داشتند اما بگو... این چه زهری بود که جمسمش تورم کرده بود آنقدر پیچید در خود سوخت از آهش زمین گوئیا در سینهاش آتش طلاطم کرده بود زهر از یکسو و داغ کربلا از یک طرف آب با آتش به قـتـلِ او تفـاهـم کرده بود عمهاش را دید و خواند از خیمههای سوخته مادرش را دیده یادِ داغ هیزم کرده بود دید گـرد محـرمـانش حـلـقـۀ نامحرمان دید طفلی را که راهِ خیمه را گُم کرده بود سرخ شد چشمش گمانم آهِ آخر را کشید دختران شعلهور را که تجسم کرده بود یادِ زنجیر و طناب و خارِ راه و سنگِ بام یادِ شام و نان خشک و لطف مردم کرده بود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
پیمبرزاده هستی، شیوۀ اعجاز میدانی بگو با علم خود قدری به ما اسرار پنهانی چنان نوری شتابان جاری از اقصای تاریخی که بخشیدی بیابان را نجات از حجم ویرانی ضریب نور در نوری، حسینی و حسن منسب احادیث نـگـاه تو سرآغـاز گُل افـشـانی نمی از قال باقرها میان هر دلی کافیست که بشکافد دل هر ذره را در هر بیابانی صدایت میزنم در خود، امیری ایهاالباقر صدایت میزنم در دل، به پا کردی چه طوفانی من از آن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که پشت ابر تیره کی شود خورشید زندانی نسیم مهـربانی تا وزید از دستهای تو بهاران را نشان دادی درآن عصر زمستانی علی الظاهر تو کودک بودی اما یک ولی الله که میبُردند نامت را حسینیها به حیرانی تو روح عدلی و حقاً توانستی به حرف حق ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی دلی که بیتو میماند، بیابان است، میخشکد نگاهت نور خورشید است در یک صبح بارانی گدای کوی تو بودن شرف دارد به اربابی بیا مسکین! در این خانه که پشت در نمیمانی بیا که سفرۀ احسان در این بیت الکرم پهن است چه خوانی و چه احسانی، چه روزی فراوانی منم خرده گدایی که کریمی چون تو را دارم تو هم آنی که دستم را گرفتی کمتر از آنی پـریـشـانم پـریـشـان هـوای آسـتـان تـو زیارت هست پایان دلانگـیز پریـشانی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام محمد باقر علیهالسلام
از «ندانستن»، از این خسران خجالت میکشند عالمان عمریست از علم تو نعمت میبرند حرفهایت دُرّ ناب و سیـرهٔ تو معـتـبر در احادیث تو سبک بندگی شد جلوهگر ارث بردی از پدر فقه و اصولِ در کلام با صحیفه میشدی مأنوس صبح و ظهر و شام تا قـیامت در مدار توست! محـتاجِ کـرَم دور تو با احترامی خاص میگردد قـلم باقرالعلم النّبی قدری گـشایش لطف کن از وجودم جهل را بردار و دانش لطف کن جهل تاریک است و من با نور، خوبم بیشتر میدهـد آزار قـلـبـم را عـیـوبم بـیـشـتر آمدم با تـوبه، تا با حـالِ ناب و روبـراه دست بردارم به عشقت از گناه و اشتباه ای امـیـدِ پنـجـمـیـنـم؛ ای امـام بیحـرم سایهات را برندار؛ ای عشق از روی سرم بیحـرم گـفـتم دلـم شد زائر خاکِ بقـیع میُکشد آخر مرا اوضـاعِ غـمـناکِ بقیع کاش صحنی مثل سلطان خراسان داشتی یک نگهبان لااقـل از اهلِ ایران داشتی هست اطراف تو اما فرقهای از کافران عدهای إبـلـیـسزاده در لـبـاسِ پـاسـبـان داده ظلم و کینه و خشم و تشر را یادشان غصب کردن هست سبک و سیرهٔ اجدادشان سخت نفرت دارم از آن بردههایِ لعنتی جمع میشد کاشکی آن نردههای لعـنتی میزند آتش به جانم این همه غربت مدام اشک میریزم! نداری خادمی با این مقام دیدهای دور خودت در غربت و ماتم دچار هم عمو را، هم پدر را، هم پسر را بیمزار روضه میخوانَد زمین و میکشد قبرِ تو آه روزها شد زائرت خورشید و شبها نور ماه باز هم شد سوت و کور و نیست زائر باز هم حاجیان رفـتـند مکـه! کاش من میآمدم کاش من میآمدم تا روضهخوانت میشدم روضهخوانِ سوختنهای نهانت میشدم تار میدیدی و نور از دیدگانت رفته بود زهرِ سوزانی به خوردِ استخوانت رفته بود زهر؛ آن زهری که پایت را سراسر زخم کرد ذرهذره شعلهور کرد و مکرر زخم کرد ذهن تو یادآوری میکرد داغی کهنه را گریه میکردی به یاد روضههایِ کربلا خیمهها میسوخت در آتش؛ «علیکُم بالفرار» بار اول پایَت آنجا زخم شد با سنگ و خار چـشمهایت شد دمـادم بـا بـلایـا روبـرو دستهـای بـسـته و رنج اسارت پیـشِ رو در میان خاک و خون با آه و واویلا گذشت کودکیهای تو در اوج مصیبتها گذشت!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت جواد الائمه علیهالسلام
نُه فلک خیمه زده سمت نگاه تو جواد میدرخشد به زمین چهره ماه تو جواد برکت میچکـد از دست کـریـمـانۀ تو جود و احسان تو گردیده گواه تو جواد بیپـنـاهـان همه در سـایـۀ لطـفت آرام عـشق هم آمده اکـنون به پـناه تو جواد ای تو شفافتر از زمزم و کوثر مولا این منم تـشـنۀ خـورشید پگـاه تو جواد آخـرالامـر بهـشتی شود از مرحـمـتت هر که آمد ز ره شوق به راه تو جواد میشود یـوسـف کـنـعـانی بـازار امـید هر که افتاد در این عرصه به چاه تو جواد بس که دیدی تو جفا از همه سو در عمرت مـانـده بر آیـنـههـا سـرخـی آه تو جواد دشمن خانگیات کشت تو را از ره کین کس نپرسید چه بوده ست گناه تو جواد ای امیر صف عشاق؛ کرم کن "یاسر" در دو عـالم بشود جزء سـپاه تو جواد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت جواد الائمه علیهالسلام
دارم از داغ غمت اشک دمـادم بیشتر چـشمهـایم میزنـد بـارانِ نـم نم بیشتر تو جوادی و کرامت با تو معنا میشود پس دخـیل حـاجـت باب المرادم بیشتر هـمسر نامـهـربان خـیلی اذیت میکـند هرچه او نامهربانتر، شدت غم بیشتر روی خاک حجره میپیچی به خود آقای من نالههایت میشود هر لحظه، کم کم بیشتر مـادرت زهـراست آقـا آمده بالا سرت قامتش را کرده این حالات تو خم بیشتر از به خود پیچیدنت اینگونه حاصل میشود: زهر هر چه تلختر، سوزجگر هم بیشتر
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت جواد الائمه علیهالسلام
ای آن که کرم ریزد، از دستِ کریم تو احـسان و کرم باشد، مسکـین حـریم تو هرکس که شود آگه، از لطف عمیـم تو دانـد تـو کـریـمـی و، آئیـن عـطـا داری هم روشنی ماهی، هم چشمۀ خورشیدی هـم قـبـلـۀ دلهـا و، هـم کـعـبـۀ امـیـدی هم مَحـرم راز حق، هم جلوۀ تـوحـیدی سرتا به قدم نـور و، ایـمان و وفا داری ای آن که فـروغ حـق، تابد ز جـمال تو انـدیـشه کجـا یـابـد، راهی به کـمـال تو قُـدسی نَـفَـسان خـوانـند، آیـات کـمال تو این شوکت و عزت از، الطاف خدا داری ای هـر دل آزاده، گـردیــده اســیـر تـو هرتشنه لبی سیراب، از خـیر کـثـیر تو در «جود» ندیـده کس، هـمتا و نظیر تو دریای خروشانی از جـود و سخا داری با گوهـر مهـر خود، بر ما تو بها دادی شام غـم یـاران را، انـوار و ضیا دادی بـا دیـدن نـابــیـنـا، او را تـو شـفـا دادی در هر نگه لطـفـت، اکـسـیر شـفا داری در حـجـرۀ دربـسـته، با سـیـنۀ تـفـدیده شام غم و غربت را، چون تو چه کسی دیده زهرا به تو نالـیده، قـاتل به تو گریـیـده جان و دل پر شوری، از درد و بلا داری ای سوخته چون شمع و، جان داده چو پروانه با لعل لب عطشان، در حجره و در خانه گر بعد شهادت هم، ماندی تو غـریـبانه میراث غم و غربت، از کربوبلا داری بنگر تو «وفایی» را، با این دل شیدایی وقتی که گـرفـتارم، من در شب تنهایی چـشمم به رهت باشد، تا بر سرِمن آیی چون لـطفِ فـراوانی بر اهلِ ولا داری
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت جواد الائمه علیهالسلام
ای چشمهسار جاریِ لطف و عطا جواد بر مـن بـبـار نــور زلال خـدا؛ جـواد لبـریـزم از خـطـا به حـریـم مـقـدست بر من به بخش هرچه که دارم خطا جواد از مهر توست کـلـبۀ قـلبم مـنوّر است وز جود توست مسّ وجودم طلا جواد بر نخـل عشق مـیوۀ شـیرین اهل بیت در بـاغ نــور سـرو بـلـنــدِ ولا جــواد روشـنتـرین چـراغ شـبـسـتـان اولـیـا باب المراد شیـعـه و ابنُ الرِّضا جواد هم خود کریم، هم که ز نسل کـرامتی در نزد تـوست عـالَـم و آدم گـدا جواد پـر میزند کـبـوتـر قـلـبم به کـاظـمین خواهد گـرفت دانه ز دست شما جواد ای مهربان امام که در طول عمر خود از خصم خویش دیده هزاران بلا جواد در عـنـفـوان عمر خـزان شد بهار تو ای ارغـوانِ گـلـشـن سبـز رضا جواد از کـین فتاد شـعـلـه به جان مطهـرت با تو چه کـرد آتـش زهـر جـفـا جـواد "یاسر" رسید تـشـنه به درگاه جود تو در کـام او بــریـز تـو آب بـقـا جــواد
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت جواد الائمه علیهالسلام
دریا نه، اقـیانوسِ بیهـمتا جواد است در آسمانِ عـشـق اسـتـثـنا جواد است حاجت بخواه و عرضِ حالت را بفرما حاجترَوا کردن از این پس با جواد است بگذر از این صورت، به ژرفایِ سخن شو آنجا که هر اندیشه را معنا جواد است تـقـویـمهای مـعـتـرف این را نوشتند: دورِ فـلـک را شاهدِ شـیدا جواد است در فـهـمِ انـوارِ حـقـیـقـت، سـایه انداز از آسـمـانِ عــالــمِ بــالا جــواد اسـت اهلِ صفا در وصفِ خورشیدش بگویند: از اسمِ اعظم شش حروفش «یاجواد» است بسـتم دخـیلم را به زلفِ چـاره سازش حتماً خدا هم لطف دارد تا جواد است دیگـر نـدارم اشـتـیـاقـی جـایِ دیـگـر جایی که شوقِ حضرتِ زهرا جواد است
: امتیاز
|
زبانحال امام جواد علیهالسلام قبل از شهادت
ای مـرا دلـبـر و دلـدار دلـم میسوزد همچـنـان شمعِ شب تـار دلم میسوزد بغضِ غربت به گلو بسته خدا آهم را پـشـت این آهِ شـرربـار دلـم میسوزد گُر گرفته جـگـرم از ستمِ همسر خود من ز بیمهـریِ این یار دلم میسوزد دست نیرنگ پیِ یاری اُمُّ الفضل است زآتـشِ زهـر سـتـمـکـار دلم میسوزد همۀ عمرم از او زخم زبان میخوردم یـا رب از اینهمه آزار دلم میسوزد ظلم بـیداد چونان روزِ مرا شب کرده که چه در خواب و چه بیدار دلم میسوزد این لبِ تشنه مرا بُرد به گودالِ عطش از غـم قـافـلــه سـالار دلـم مـیسـوزد چشم من روضۀ طفلان حرم میخواند مثـل چـشـمان عـلـمـدار دلم میسوزد روضۀ علـقـمه و بـوی گل یاس علی یـادِ آن مــادر بـیـمـار دلـم مـیسـوزد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت جواد الائمه علیهالسلام
ارث قبیله است که هرکس جوانتر است مویش سفید گشته و قدش کمانتر است این بیست و پنج سال که سنی نمیشود اما بهـار عـمر شما پُـر خـزانتـر است تو مجـتـبای خـانـۀ مـوسی بن جعـفری با همسری که از همه نامهربانتر است زهـری کـشنده بود و لبت را سیاه کرد زهری که چوب نیست؛ ولی خیزرانتر است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت جواد الائمه علیهالسلام
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی تو آن همیشه امامی، من آن همیشه غلامم من آن همیشه غلامم، تو آن همیشه امامی مرا خـیال نـمـازت شبی کـشید به رؤیا عجب رکوع و سجودی، عجب قعود و قیامی چه اشتراک قشنگیست بین طوس و مزارت که از تو و پدرت هست در دو صحن مقامی نوشتهاند به باب الـرضا تمامیِ جـودی نوشـتـهاند به باب الـمراد جـودِ تـمـامی شبی ز بخـت بلـنـدم به خـانۀ تو رسیدم چه سفرهدار کریمی، چه خوانی و چه طعامی سؤال داشتم از غربتت، زمان به عقب رفت نگاه بود جوابت، نه حرفی و نه کلامی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت جواد الائمه علیهالسلام
پشت در با جگری سوخته تب میکردی دست و پا میزدی و آب طلب میکردی گوشۀ حجره، عطش فاتحهاش را میخواند اشکهایت به نظر روضۀ سقا میخواند همسرت جعده تباریست، بمیرم مظلوم! مَحرم راز دلت کیست!؟ بمیرم مظلوم! دردِ این غربت جانسوز مرا خواهد کشت خون لبهای تو امروز مرا خواهد کشت تشنگی، زخم ترک روی سبویت انداخت ناگهان شمر شد و پنجه به مویت انداخت اجـرت کـشـتنتان گـندم مرغـوب نشد پیـکـرت در تـه گـودال لگـدکـوب نشد
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت جواد الائمه علیهالسلام
چه کسی اینهمه احسان به گدایان دارد که جگرگوشهٔ سلـطـان خـراسـان دارد هر چه حرف است بگوئید که گوش شنواست هر چه درد است بیارید که درمان دارد بـه گــدایـی درش اهـل کــرم مـیآیـنـد خانهاش سائل از این دست فراوان دارد چه پدر را به پسر؛ یا چه پسر را به پدر این دو سوگند، فیوضات دوچندان دارد ای ولیـعـهـد! مرا هم ز عـنـایت بپـذیر رعیتی را که امان نامه ز سلطان دارد مشهد و باب جوادش به همه ثابت کرد که اجابت فقط از سمت تو امکان دارد مطمـئناً به کرمـخـانـهٔ تو رو نـزدهست هر که در خانهٔ خود سفرهٔ بینان دارد هر زمانی که خـدایی خـدا پایـان یافـت یا جـواد بن رضا جـود تو پـایـان دارد
: امتیاز
|
سالگرد رحلت حضرت امام خمینی رحمه الله علیه
در آسمانِ نگاهش بهشت منزل داشت بهشت روشنی از آن همه فضائل داشت شکوه و هيبت و حسن و ملاحتش بی مثل عجب جمال و جلالی در آن شمايل داشت نگـاه روشن او آيـههـای «والفجر» و لبـش تـرنّـم «يا اَيُّـهـا المُزَمّل» داشت رسيد صبح سـپـيـد نزول «أَعْـطـَـينا» رسيد و کوثری از روشنی حمايل داشت مسيح بود و دمش جان تازه میبخشيد که زنده از نفحاتش هزارها دل داشت دمی به ابروی پـيـوسـته خم نمیآورد اگر که لشکر طاغوت در مقابل داشت اگر که سيل عداوت، چو کوه پا برجا اگر که موج ندامت، صفای ساحل داشت نشد فـداش گر اين نيـمـهجـانِ نـاقـابـل به راهش آن همه جانْبرکفانِ قابل داشت چه کرد روح خدا در جهاد عشق و عقل حکـيم عاشق و دلدادگان عاقـل داشت گذاشت بر دل ما گرچه داغ هجرش را مسیر روشن او سالکان واصل داشت نهاد دست خدا در وجود «سيّد علی» شکوه و هيمنهای که «امام راحل» داشت خدا کـند که بـفـهـمـیم این سـعـادت را حـیـات طـیـبـه را، نـعـمـت ولایـت را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
همین که میدهی در بارگاه قدسیات راهم به چشمم مینهم چون توتیا خاک حرم را، هم صراط المستقیم عالمی، غیر از تو راهی نیست مسیرم هر کجا باشد به جز این خانه، گمراهم چه اکسیری میان بارگاه خویش داری که توسل میکنند اینجا مریضان هم، اطبا هم؟ مرامت کرده مبهوت خودش شیخ بهایی را که داری اینچنین لطفی به زائر بین رؤیا هم من آن اشکم که میریزد به دامان پُر از مهرت که از چشم خودم افتادهام، از چشم دنیا هم سراپا عذر تقصیرم، پناه آوردهام ای شاه! نگاهی میکنی بر این گدای بی سر و پا هم؟ کلاغی روسـیاهم در سـپـیدیِ کـبوترها و دل گرمم به اینکه خوب و بد را میخری با هم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
نـور بـاشد سائـلی در ظـل دیـوار شما کـور بـیـنـا میشود با یـاد دیـدار شـمـا با کلاف جان به بازار محبّت بسته صف گشته صدها یوسف مصری خریدار شما میفروشد ناز دوزخ بر گلستان بهشت گر نسیمی آیدش از طرف گـلزار شما از چه بنْشستید با ما فرشیانِ تیره روز ای چراغ عرشیان خورشید رخسار شما چند روزی داشت هر کس نوبت جولان، ولی تا خـدائی خـدا، گـرم است بـازار شـما سر خط آزادی خلق است در دست کسی کز دو عـالم پا کشید و شد گرفتار شما نی عجب گر با همه خواری عزیزم کردهاید بـوده از آغـاز بـنـدهپـروری کـار شـما آسمان بر کف گرفته کاسه از خورشید و ماه گشته سرگردان گدای پشت دیوار شما بر شما آل محمّد تا صف محشر درود از همه خلـق جهان وز حی دادار شما این کرامت بس که شسته دست از دار جهان گشته «میثم» خـاک پای میثم دار شما
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
بـاز آتـش بـه دلِ زخـمـیِ دریـا افـتـاد شعلهای سُرخ روی سینۀ صحرا افتاد ملکـوت است عـزادارِ عـزیـزِ حـیـدر بـر زمـین بـارِ دگـر قِـبـلـۀ دنـیـا افـتاد چه غریبانه در این غُربتِ خود میمیرد چه نفس گیر به خاک، این گُلِ زهرا افتاد گاه میگفت: حَسن؛ گاه حُسین؛ گاه عبّاس یـادِ اولادِ عـلـی بـود بـه هـرجـا افـتاد باز هم شُکر، جَـوادش به کـنارش آمد روی دامـانِ پـسـر صـورتِ بابـا افتاد کربلا قصّه عَوَض شد، پسری پرپر شد پـدری آمـد و بر نـعـشِ پـسـر تا افـتاد گفت: بعد از تو دگر خاک بر این دَهر علی بعـدِ تو بر دلِ من مـاتـم عُـظـمی افتاد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
طلبـیـدی و به پابـوس رسـیدم با اشک چشم خود را وسط صحن تو دیدم با اشک خـیـره بر آیـنـهکـاری شـدم و آب شـدم از خجالت! که چرا دیر رسیدم با اشک سخت دلتنگ نجف هستم و هنگام اذان زیـر ایـوان طـلا آه کـشـیـدم بـا اشـک تو غـریب الغـربایی و به یادت عمری زندگی را چه غـریبانه چشیدم با اشک باز هم تا که ببندم به ضریحِ تو دخـیل تـکّـهای پـارچـۀ سـبز بُـریـدم با اشـک حاجتم شوقِ برآورده شدن داشت اگر؛ طـرفِ پـنجـره فـولاد دویـدم بـا اشـک تا که از لطف تو بیواسطه دعبل بشوم باز از بـوته دل قـافـیـه چـیـدم با اشک لحـظـۀ ذکـر تـوسـل شد و ابـیاتم را… نه که با گوش! که اینبار شنیدم با اشک جملۀ «یأبن شبیبِ» تو پُر است از گریه تا که روشن بشود شمعِ امـیدم با اشک روضۀ جدّ تو را در حرمت ضجّه زدم آبـرومنـد شـدم تا که خـریـدم با اشک!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
با هر مقام و منـصبی در چـاه افتاد هر کس که پیـش پات با اکراه افتاد شب غرق تاریکی شد از آن لحظهای که دسـتـش ز دامان رُخت کـوتاه افتاد تا گـنـبـدِ نـورت شـبـانه روز تابـید خـورشید شرمـنده ز چشم ماه افتاد یک بی ضاعت خواست حاجی نام گیرد ناگـاه سـمت شهـر مـشهـد راه افتاد حرفِ زیارتنامه خواندن بود در عرش روی زبــانهـا یـا امـیـن الله افـتـاد حرف تفاوت نیست و نزد ضریحت یک کنج، رعیت؛ کنج دیگر شاه افتاد یـاد لب عـباس، بـاران گـریه کردم چـشـمم به سقـاخـانهات هرگاه افتاد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
آب و جارو میکنم با چشمم این درگاه را ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را چشمهایی را که حیراناند پشت «لا اله» در خـراسان تو میبـیـنـند «اِلّا الله را» این تجلیگاه سلطان ازل، این کـوه نـور بـرده است از یـادها الماس نـادر شاه را بـا زبـان بیزبـانـی بـشـنـو از نـقـّارههـا «وال من والاه» را و «عاد من عاداه» را ای خراسانیترین خورشید، روشن کن مرا ما که میدانی نـمیدانـیـم راه و چـاه را من زیارتنامه خواندم، شعرهایم مانده است وقت داری تا بخـوانـم چـند دفـتر آه را؟ بیتهـایم خـانه بر دوشاند مانـند خـودم راستش دعبل شدن سخت است این درگاه را راز پهلـوی تو مـانـدن را نمیدانـم ولی آخرش میپـرسم از شـیخ بهـایی راه را شعر من با دوستت دارم به پایان میرسد کاش میدادی جواب این جملهٔ کوتاه را
: امتیاز
|
مدح و منقبت امام رضا علیهالسلام
گاهی دلـم به سـمـت خـدا میبـرد مـرا یـعـنـی به آسـتـان رضـا مـیبــرد مـرا مثـل کـبـوتـری که به پـرواز آمـدهست تا کـوی دوست، بـال دعـا میبـرد مرا هـرگاه رو به «قـبـلـۀ هـفـتم» میآورم تا شـاهـراه سـعی و صـفـا میبـرد مرا تا محضر «سپـیدۀ هـشتم» به صد امید ایـمان جـدا و عـشـق جـدا میبـرد مـرا نـزدیـکتـر شـدن به ضریح امـام نـور تـا دوردسـت خـاطـرههـا مـیبـرد مـرا از خود در این حرم به خدا میتوان رسید این جـذبـه از کجا به کجا میبرد مرا؟ آن پرچمی که دست تکان میدهد به ناز تـا صـحـن سیـدالـشـهـدا مـیبـرد مــرا ای اهلبیت نـور! به سرچـشـمۀ شهـود دلبـسـتـگی به مـهـر شـمـا میبـرد مرا توحید ناب، رنگ «أنَا مِن شُرُوطِها»ست این شـرط تا حـضور خـدا میبـرد مرا اشکم که رنگ لالـه شود یا اباالحـسن! با خود به دشت کـربو بلا میبرد مرا
: امتیاز
|